پيام
+
[تلگرام]
طولانيه اما لطفا بخونيد..
. در رستوران بودم که ميز بغلي توجهم را جلب کرد. زن و مردي حدود ساله روبهروي هم نشسته بودند و مثل يک دختر و پسر جوان چيزهايي ميگفتند و زيرزيرکي ميخنديدند.
. بدم آمد. با خودم گفتم چه معني دارد؟ شما با اين سنتان بايد بچه دبيرستاني داشته باشيد. نه مثل بچه دبيرستانيها نامزدبازي و دختربازي کنيد.
. داشتم چپچپ نگاهشان ميکردم که تلفن خانم زنگ خورد و به نفر پشت خط گفت: آره عزيزم. بچهها رو گذاشتيم خونه خودمون اومديم. واسهشون کتلت گذاشتم تو يخچال. خوشم آمد. ذوق کردم. گفتم چه پدر و مادر باحالي. چه عشق زندهاي که بعد از اين همه سال مثل روز اول همديگر را دوست دارند. چقدر خوب است که زن و شوهرها گاهي اوقات يک گردش دوتايي بروند. چقدر رويايي. قطعا اگر روزي پدر شدم همين کار را ميکنم.
. داشتم با لبخند و ذوق نگاهشان ميکردم که ناگهان مرد به زن گفت: پاشو بريم تا شوهرت نفهميده اومدي بيرون.
. اي تُف. حالم به هم خورد. زنيکه تو شوهر داري آنوقت با مرد غريبه آمدي ددر دودور؟ ما خير سرمان مسلمانيم. اسلامتان کجا رفته؟ زن و مرد نامحرم با هم چه غلطي ميکنند؟ بيشرفها.
. داشتم چپچپ نگاهشان ميکردم که مرد بلند شد رفت به سمت صندوق تا پول غذا را حساب کند. زن هم دنبالش رفت و بلند گفت: داداش داداش بذار من حساب کنم. اون دفعه پيش مامان اينا تو حساب کردي... آخييي. آبجي و داداش بودن. الهي الهي. چه قشنگ. چقدر خوبه خواهر و برادر اينقدر به هم نزديک باشند.
. داشتم با ذوق و شوق نگاهشان ميکردم و لبخند ميزدم که آمدند از کنارم رد شدند و در همان حال مرد با لبخندي شيطنتآميز گفت: از کي تا حالا من شدم داداشت؟ زن هم نيشخندي زد و گفت: اينجوري گفتم که مردم فکر کنن خواهر و برادريم. تو روحتان. از همان اول هم ميدانستم يک ريگي به کفشتان هست. زنيکه و مرديکه عوضي آشغال بيحيا.
. داشتم چپچپ نگاهشان ميکردم که خواستند خداحافظي کنند. زن به مرد گفت: به مامان سلام برسون. مرد هم گفت: باشه دخترم. تو هم به نوههاي گلم... واي خدا. پدر و دختر بودند. پس چرا مرد اينقدر جوان به نظر ميرسيد؟ خب با داشتن چنين خانواده دوستداشتني بايد هم جوان بماند. هرجا هستند سلامت باشند. ناگهان يادم افتاد يک ساعت است در رستوران منتظر دوستدخترم هستم. چرا نيامد اين دختر؟ ولش کن. بگذار بروم تا همسرم شک نکرده است.
اين داستان نانوشتهي بسياري از ماست. هرکداممان به يک شکل. سرمان در زندگي ديگران است. زود قضاوت ميکنيم و حلال خودمان را براي ديگران حرام ميدانيم...
غزل صداقت
98/1/7
رايحه ي انتظار
عااااااليييي و درجه يککک :) @};-
freand
{a h=rayeheentezar96}رايحه ي انتظار.مطهره{/a} ممنون خواهري @};-:)
freand
زن و شوهر 40 ساله بودند.
عرفان وادب
همه جايي عزيزم ..هر چي هم بگيم بده ، کخه فايده نداره!
عشقستان اسماعيل
گل بخنديد کزين راست نرجيم ولي/ هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت.... از ديد انساني که عاشق مخلوقات خداست و همه ي خيرها را همان طور که براي خودش مي خواهد براي انسان هاي ديگر هم مي خواهد حال ادم بد مي شود از اين راست هايي که نوشتيد.....
freand
{a h=yohana}عرفان وادب{/a} اهوم
freand
{a h=goldenrose}دهکده موسيقي{/a} اره واقعا
freand
{a h=smaeil59}عشقستان اسماعيل{/a} عالي:) @};-
خانه ي خانواده
سلام عليکم ، برا رسوندن مقصود داستان نامه ي ديگه اي هم ميشد نوشت ! اما داستان ! چطور شما مثلا شنيدن اونا خواهر برادر نيستن ؟ در حاليکه مي خواستن ديگران نشنوند؟
freand
{a h=andishe}خانه ي خانواده{/a} سلام خب اين مثلا نزديک ميز اونا نشسته بوده شنيده.
nisti
اي باباااااااا چه داستان پيچ در پيچي.خو اصن تو مگه فضولي ک فقط هي مشنيدي اينا چي چي ميگن؟؟؟
عقيل صالح
قضيه يکم مشکوکم هستاااااا، خب مريض بجا داداش نميشد بگي بابا، يا مثلا بهتون شک مي کردن که دروغ ميگي. مشکل بعضي از اين خانوما اينه که فکر مي کنن همه جا جلو دوربينن و همه دارن نگگاشون مي کنن..
freand
{a h=wwwnisticom}nisti{/a} خب اره. کلا همه فضولي ميکنن.
freand
{a h=aqilsaleh}عقيل صالح{/a} خخ
م. فرهي
عالي بود من عالي@};-
freand
{a h=GhazaliatSaadi}سعديا لشکر سلطان غمش{/a} ممنون